"حرکت ناگهانی¹⁶"

ویو ا.ت

یارو رو که دیدم از ترس سکته کردم نکنه پیدامون کردن که یهو دیدم جیمین و یاروهه پریدن بغل هم . جانم چیشد 😳😳😳 بگذریم

ویو جیمین

قیافه ا.ت دیدنی بود تا لحظه ی اخر نگفتم که نامجونه . نامجون هکر تیممونه وقتی که یونگی دستگیر شد اون رفت امریکا خیلی تلاش کرد بود که بفهمه یونگی کجاست اما هیچ اطلاعاتی ازش نبود. وقتی پیاده شد پریدم بغلش پامو دورش حلقه کردم عین یه کوالا که چسبیده به درخت
ا.ت: وایسا ببینم اینجا چه خبره
نامی : خانم رو معرفی نمیکنی
تو همون حالت که بغل نامجون بودم گفتم دوست دخترمه
نامی : اووو مبارکه
جیمین : حالا اونقدر ها هم مهم نیست
اومدم پایین از بغلش
نامی : خب بیاین سوار ماشین بشین
خواستم سوار شم که نامجون منو کشید عقب گفت اول خانما
ویوات
اون حرفو که زد ی چشم خره به جیمین رفتمو سوار ماشین شدم خلاصه که دم نامجون گرم. حصابی ضایعش کرد

« رسیدیم عمارت نامجون تو واشنگتن دی سی »
Wow خیلی عمارتش قشنگ بود . دلم میخواد تا اخر عمرم اینجا باشم . دیگه دلم خانوادم رو نمیخواست وقتی فهمیدم حتی از انگلیس دارن کنترلم میکنن. شایدم جیمین یکی از ادماشونه که داره نقش بازی میکنه